ساعت 1:47 نیمه شبـــــ بود،شب و تنهایی و یه سکوت آروم و یواش.
داشت موزیک گوش میداد سیگارو برداشت روشن کرد رفت کنار پنجره کام میگرفت و به آسمون نگاه میکرد یه شب سرد و آروم پنجره ی نیمه باز دود سیگار صدای آهنگی که پراز خاطره بود...
سیگارش تموم شد پینجره رو بست که هوای اتاق سر نشه رفت تو تختش گوشی موبایل و برداشت شروع کرد به نوشتن اس ام اس
salam divune khabi ya bidar?
manke aslan khabam nemibare
daram oun ahang ghashangaro goosh midam hamunike hamishe 2taeii mikhunim.
emshab yadet raft sms shabbekheyr bedia yeki talabe man.
kho0o0o0o0b bekhubi eshgham booooos...
مثل همیشه میخواست مسیج و بفرسته واسه عشقش ولی یهو یادش اومد که اون 3 روز پیــــــش ازدواج کرده...
چشاش پر اشک شد و بغض کرد گوشی از دستش افتاد موزیک تموم شد صورتشو گذاشت رو بالشو بی صدا گریه کرد :|
دست خودش نیست آخه 3 سال باهم بودن و یه دنیا خاطره و روزای تلخ و شیرین که تو 3 روز فراموش نمیشه خیلی سختــــه ....
نظرات شما عزیزان: